براي تو

دردهاي تنهايي

آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..

مهربان ترين من!


از طرف من:بيخودو بي جهت سلام!


حال من خوب است...


ملالي نيست جز نداشتنت ...دوريت..


وعشقي نيست جز


عشق به چشمان ناز تا ابد قهوه اي ات...


طلايي ترين نقطه ي ظهر است ودلم هوايت را كرده...


فارغ از اينكه تو با اين دلتنگي چه خواهي كرد


وبا كدام بخش از


هواي پر از بهار نارنج ارديبهشتي ات


پاسخم را خواهي داد....


زيبا!


قدرت ميخواهدتجربه ي لحظه اي باتو بودن از دور


اما پر كشيدن تا اوج...


كاش كنارم بودي...


مهر بان ترين من!


ميدانم خواسته ام كمي زيادي است...


اما تو بگو كنار تو بودن


به كجاي اين دنياي پر غوغا بر ميخورد؟؟؟


ببخش حس زياده خواهي فطريست


چه برسد به اينكه معشوق تو باشي...


راستي چقدر قلبم وقتي دوستت دارم تير ميكشد..


واين چه نعمتي است...



اين تنها مختص درد عاشقي كشيدن براي توست..


كه به قول حافظ(درد عشقي كشيدم كه مپرس)


ولي تو بپرس..تا از اولش برايت بگويم.




|سه شنبه 17 ارديبهشت 1392| 12:48|دختري از تبارآينه ها|